معنی چانه ‌بند

لغت نامه دهخدا

چانه بند

چانه بند. [ن َ / ن ِ ب َ] (نف مرکب) باشماق. زنخ بند. یاشماق. خمار. چیزی از اقسام پارچه ٔ نخی، پشمی یا ابریشمی که بعض مردان یا زنان چانه را بدان وسیله بندند. چیزی شبیه به یاشماق زنان را. چیزی که غالباً زنان ترک یا بعض زنان ایلاتی بچانه بندند:
واعظ این سنت تحت الحنکت دانی چیست ؟
چانه بندیست که پر چانه ٔ بیجا نزنی.
تأثیر (از آنندراج).


چانه

چانه. [ن َ / ن ِ] (اِ) فک اسفل. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). موضع ریش برآوردن. (برهان) (آنندراج). محل ریش برآوردن باشد. (ناظم الاطباء). بعربی ذقن گویند. (برهان) (آنندراج). مَنَه. زَفَر. استخوان زنخ. (جهانگیری) (انجمن آرا). || غبغب. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || گرداگرد دهان. (غیاث) (ناظم الاطباء). زنخ.زنخدان. چونه (به لهجه ٔ تهرانیان و مردم بعض ولایات ایران). چَنَه (در تداول اهالی خراسان):
شکر حق گوید ترا ای پیشوا
آن لب و چانه ندارم وآن نوا.
مولوی (از انجمن آرا).
|| گلوله خمیری که یک نان از آن پخته شود. (برهان). گلوله آرد خمیرکرده بود که از آن نان پزند. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری) (ناظم الاطباء). وآن را زَوالَه نیز گویند. (جهانگیری). خمیری که برای نان پختن یا رشته بریدن گلوله کنند. گنده. چونه. || سخن منش بود. (فرهنگ اسدی). کنایه از حرف و سخن هم هست. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). حرف. (ناظم الاطباء). نثر در مقابل نظم:
یک شبانروز اندر آن خانه
گاه چامه سرود و گه چانه.
؟ (از فرهنگ اسدی).
|| سخن یاوه و سخن بی جا. || جام و پیاله. || تقطیر و چکانیدگی. (ناظم الاطباء).


بی چانه

بی چانه. [ن َ / ن ِ] (ص مرکب، ق مرکب) در تداول، یک کلام. بی مماسکه. بی چک و چانه. (یادداشت بخط مؤلف). || که چانه ندارد. رجوع به چانه شود.

حل جدول

چانه ‌بند

یاشماق


چانه

زنخ، زنخدان

پوزه

ذقن

زنخدان


چانه.

پوزه

فرهنگ عمید

چانه

قسمت جلوآمدۀ آروارۀ زیرین، زنخ،
* چانه‌ انداختن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
* چانه جنباندن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
* چانه زدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن،
حرف زدن زیاد در موقع خرید‌و‌فروش برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت،

گلولۀ خمیر به‌اندازه‌ای که یک نان از آن پخته شود، زواله،
* چانه گرفتن: (مصدر لازم) گلوله کردن خمیر به‌اندازۀ یک نان،

فرهنگ معین

چانه

(~.) (اِ.) گلوله خمیر شده، چونه.

(~.) (اِ.) سخن منثور؛ مق. چامه.

واژه پیشنهادی

چانه

زنخ

زنخ

معادل ابجد

چانه ‌بند

115

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری